نویسنده: سبحان دانش چکیده مقاله حاضر به بررسی و تحلیل آزادی از دیدگاه امام حسین (ع) میپردازد. آزادی در مکتب امام حسین (ع) با آنچه در غرب به عنوان آزادی مطرح است، تفاوتی ماهوی دارد. امام حسین (ع) اگر چه از آزادی تعریف خاصّی ارائه نکرده است؛ امّا شاخصهایی مانند: نفی سازش باظلم، نفی ذلّت، عزّت، کرامت، دعوت به آزادی و آزادگی و... را برای رسیدن به یک آزادی واقعی را به خوبی بیان کرده است که خود بهترین الگو برای دست یابی به یک زندگی سعادتمندانه و ایده آل انسانی میباشد. کلید واژهها: نفی ظلم، نفی ذلت، عزت، آزادی، امام حسین(ع) مقدمه حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع) از مهمترین قضایا و از پرافتخارترین فصول تاریخ اسلام است. عاشورا حادثه ای محدود به یک منطقه کوچک جغرافیایی نیست؛ بلکه یک مکتب باعظمت و بی مانندی است که از آغاز تا انجام گیتی پایدار میماند. عاشورا تنها مکتبی است که با آموختن درسهای آن میتوان با تمام مشکلات موجود در جوامع بشری در هر زمان و مکانی فایق آمد و آنها را با الهام گیری از مکتب اما م حسین (ع) برطرف ساخت.
یکی از درسهای بسیار مهمی که امام حسین (ع) همانند سایر درسهای عاشورا به طور عملی به انسانها آموخت، درس آزادی بود. آزادی در مکتب امام حسین (ع) با آنچه در غرب به عنوان آزادی مطرح است، تفاوت ماهوی دارد. اسلام نگرش خاصی نسبت به انسان و توانمندیهای او دارد. انسان در اندیشه اسلامی جانشین خداوند در روی زمین است، برای اعمالش در پیشگاه خداوند مسئول بوده و قیّم و حافظ زمین است، زمینی که حق حاکمیتی بر آن به وی داده شده است، مشروط بر این که به خودش به عنوان آن شخصیت زمین محوری که به «صورت خداوند» آفریده شده ؛ یعنی یک موجود خداگونه که در این عالم زندگی میکند، ولی برای جاودانگی آفریده شده است وفادار بماند. مسلماً جهان بینی انسانی که با ایده اسلامی در دنیا زندگی میکند با آن انسانی که همه چیز را محدود در این دنیای مادی میبیند و هدفی جز زندگی دنیوی برای خویش قائل نیست، کاملاً متفاوت است . در این نوشتار ابتدا به بررسی آزادی از دیدگاه امام حسین (ع)می پردازیم و درپایان به ذکر نام چند تن از شاگردان مکتب حسینی که خودرا از لجن زار دنیا نجات دادند وبا آموختن پرواز از شاهین دست پرورده ی حضرت حق، قلههای سعادت ابدی را پیموده اند، خواهیم پرداخت. امام حسین(ع) و ارائه شاخصها دربینش اسلامی خداوند انسان را موجودی مختار و آزاد آفریده است و هرگز پذیرش حکومت غیرالهی و غیر دینی را اجازه نداده است؛ زیرا حکومت غیرالهی موجب سلب آزادی و مسئولیت میشود. حضرت علی (ع) در نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن (ع) مینویسد: « وَلا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جعلکَ اللّهُ حُرّاً ؛ بردهی دیگری مباش، خداوند تو را آزاد آفریده است. » آری خداوند انسان را آزاد آفریده و نباید این آزادی و آزادگی را با هیچ بهای مادی معاوضه کند. این سخن هم درباره ی افراد صادق است و هم درباره ی ملتها ؛ چه بسیارند ملتهای ضعیف و ناتوانی که آزادی خود را برای مختصر درآمدی از دست میدهند و استثمارگران دنیا نیز از این نقطه ضعف بهره گرفته آنها را برده ی خویش میسازند و حتی در کنار کمکهای مختصر اقتصادی، فرهنگ غلط خود را بر آنها تحمیل میکنند و گاه دین و ایمانشان را نیز از آنها میگیرند. این آزادی در همه ی ساختارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...تجلی مییابد. مظهر آزادگی و حریّت امام حسین (ع) میباشند. حضرت از آزادی تعریف خاصی را ارائه نکرده اند؛ ولی شاخصهایی که ایشان برای آزادی تدوین نموده اند، جامع ترین و گویاترین شاخصهاست، که بر اساس آنها میتوان مفهوم آزادی را درک نمود. 1. آزادی به معنای نفی سازش با ظلم فلسفه ی نهضت عاشورا با نفی حکومت جور و ستم گره خورده است. حسین (ع) نمونه ی اعلای حمیّت و سازش ناپذیری در دفاع از حق و تن ندادن به خواری و زبونی است. او به حق سرور کسانی است که بر اصول خود پا میفشارند و در سخت ترین اوضاع و احوال از ارزشها دست برنمی دارند، و در پایبندی به اخلاق ذره ای کوتاهی نمیورزند و خواری به خود راه نمیدهند. ابن ابی الحدید معتزلی در این باره مینویسد: « سیدُ إهلِ الإباء ألّذی عَلَّمَ النّاس الحمیّةَ وَ المَوتَ تَحتَ ظِلالِ السُّیوفِ، أختیاراً لَهُ عَلَی الدّنیّة، أبوعبداللّه الحسینُ بن عَلیّ بن أبی طالب (ع)، عُرِضَ عَلَیهِ الأمان وَ أصحابِه، فَأنفِ مِنَ الذِّلِّ وَ خافَ مِن ابن زیاد أن ینالَهُ بنوعٍ مِنَ الهوان ؛ إن لم یَقتُلهُ فاختارَ المَوتَ عَلی ذلک؛ آقای کسانی (که از زیر بار خواری) سرباز زد، کسی که به مردم (درس) مردانگی، غیرت و مرگ زیر سایههای شمشیر (برزندگی) پست دنیوی آموخت، ابوعبداللّه حسین بن علی (ع) بن ابی طالب است که به او و یارانش امان داده شد؛ اما از آنجا که نمیخواست تن به ذلت دهد و همچنین بیم از آن داشت که ابن زیاد اگرهم او را نکشد، به نوعی خوارو ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگی ترجیح داد.» امام حسین (ع) در پاسخ عمر أطرف که او را دعوت به بیعت با یزید میکرد، چنین فرمود: «حَدَّثَنی أبی أنَّ رَسولَ اللّه (ص) أخبَرَهُ بِقَتلهِ وَ قَتلِی، وَ أن تُربَتَهُ تَکونُ بِالقُربِ مِن تُربَتی، أتَظُنُّ أنَّکَ عَلِمتَ ما لَم أعلَمهُ ؟ وَ اللّهِ لا اُعطِی الدَّنیَّةَ مِن نَفسی أبَداً...؛ پدرم از رسول خدا (ص) خبر کشته شدن خویش و مرا برای من نقل نمود، و پدرم در نقل خود این جمله را نیز فرمود که قبر من در نزدیکی قبر او قرار خواهد گرفت. آیا گمان میبری چیزی را که تو میدانی من از آن بی اطلاع هستم ؟ ولی به خدا قسم که من هیچ گاه زیر بار ذلت نخواهم رفت...» امام (ع) در مدینه پس از گفت و گوی طولانی با برادر خود محمد حنفیه فرمود: « یا أخِی ! لَو لَم یَکُن فِی الدُّنیا مَلجَاٌ وَ لا مأویً لَما بابَعتُ یَزیدَ بنَ مُعاویةَ؛ برادر اگر در تمام این دنیای وسیع هیچ پناهگاه و ملجأ و مأوایی برای من نباشد، باز هم من با یزید بیعت نخواهم کرد.» امام حسین (ع) نه تنها زندگی تحت لوای حکومت ظالم را روا نمیدانست ؛ بلکه برای مؤمنانی که در چنین فضای مسموم قرار میگیرند، آرزوی مرگ میکند و میفرماید: « إنَّه قَد نَزَلَ بِنا مِنَ الأمرِ ما تَرَونَ وَ إنَّ الدُّنیا قَد تَغَیّرت وَ تَنَکَّرَت وَ أدبَرَ مَعروفَها و لَم یَبقَ مِنها إلّا صُبابةٌ ٌ کصُبابةِ الإناءِ، وَ خسیسُ عَیشٍ کَالمَرعی الوَبیلِ، ألا تَرَونَ إلی الحَقِّ لا یُعمَلُ بِه، وَ إلَی الباطِلِ لا یُتَناهی عَنهُ لِیَرغبِ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ اللّه ِ ؛ حوادث و پیشامد ما همین است که میبینید؛ همانا چهره ی دنیا دگرگون گشته، زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از پیرامون ما رخت بر بسته است، از خوبیها جز اندک پس خورده ای باقی نمانده است. چراگاه زندگی همچون مرتعی وحشت انگیز شده است، آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد. شایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص باایمان و بافضیلت، فداکاری و جانبازی کند و به ملاقات پروردگارش بشتابد...» امام حسین (ع) با قیام خویش آموخت که انسان باید در برابر ظلم، استبداد و ذلت ایستادگی نماید و سازش نپذیرد. بنی امیه با اسلام سلطنتی در پی محو اسلام راستین بودند و میخواستند به نام اسلام، عدالت دینی، مساوات و تمام فضایل اخلاقی را پایمال و مردم را به بندگی خود وادارند و اموال عمومی را به تاراج برند. آنها دشمن آزادی و خردورزی بودند تا به راحتی بتوانند هرگونه که خواستند بر امت اسلام حکم برانند و با مرور زمان به هدف نهایی خویش که دفن اسلام نبوی بود، برسند. 2. آزادی به معنای نفی ذلت مهمترین شعار آزادی خواهی نهضت عاشورا نفی ذلت بوده است. امام (ع) خود را میان ذلت و شهادت متحیر دید، شهادت را برگزید و فرمود: « هَیهاتَ مِنّا الذِّ لَّة ؛ تن به ذلت دادن از من دور است.» حضرت در جایی دیگر مرگ در مبارزه با ستمگران را سعادت میداند و زیستن در کنار آنها را عین ذلت میشمارد و میفرماید: «إنّی لا أرَی المُوتَ إلّا سَعادَةً وَ الحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إلّا بَرَماً... ؛ من مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمیدانم.» آنا ن که در زندگی، آزادی را بها میدهند و در راه اهداف خویش مبارزه میکنند و سلطه ی بیداد را نمیپذیرند، ملت زنده اند، اگرچه در این راه، همه کشته شوند. به همین دلیل، شهید زنده ی جاوید است و با همین فلسفه شهدای کربلا حیات جاویدانه یافته اند، چون حیات را در مرگ و زندگی را در شهادت دیدند. این سخن ماندگار امام حسین (ع) تفسیر روشن تری از مفهوم زندگی ارائه میدهد: « لَیسَ المَوتُ فِی سَبیلِ العِزِّ إلّا حَیاةً خالِدةً ؛ مرگ در راه عزت، جز زندگی جاوید نیست!» بی تفاوتی یک ملت نسبت به مفاسد و ستمگریها، نشان مرگ آن جامعه است. همچنان که عصبهای یک عضو اگر قطع شود، نه درد را میفهمد و نه از ضربه ای که بر او وارد میشود، حساسیتی از خود نشان میدهد و به دلیل بی حسی، حالتی شبیه بی روحی و مردگی پیدا میکند، جامعه ای هم که غیرت دینی و حمیت انسانی را از دست داده باشد و نسبت به خوب و بد اوضاع، بی تفاوت باشد، مرده است. عاشورائیان با جهاد و شهادت خویش نشان دادند که زنده اند. جامعه ی آن روز که مردمش با دیدن آن همه فساد و ستم، عکس العملی از خود نشان نمیدادند، یک جامعه مرده بود، عاشورا تزریق خون به پیکر جامعه بود و وارد کردن شوک و برانگیختن حساسیتهای دینی و انسانی. 3. آزادی به معنای عزت مفهوم عزت عزت دراصل نقطه ی مقابل «ذلت» و به معنای زور، نیرو، طاقت و مردانگی آمده است ؛ ولی راغب اصفهانی در «مفردات» این واژه را به معنای قدرت شکست ناپذیر تفسیر کرده و میگوید: العزة حالة مانعة للانسان من ان یغلب ؛ عزت حالت بازدارنده انسان از شکست خوردن است. بنابراین عزت به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن، شکست ناپذیری، صلابت نفس، کرامت و ولای روح انسانی و حفظ شخصیت است. امام حسین (ع) این گونه بود، انسانی که به هیچ وجه به خواری و زبونی تن نداد، فرزندان و یارانش کشته شدند، خاندانش به اسارت رفتند، بدنش با شمشیرها قطعه قطعه شد؛ اما روحش استوار و پابرجا ماند. چنین سربلندی و عزت، از آن خداوند است که به اولیاء خویش و دوستدارانش میبخشد و آنان را ارجمند و شکست ناپذیر میسازد. خدای بزرگ خود میفرماید: « وَ لِلّهِ العِزّةُ وَ لِرَسُولِه و لِلمُؤمِنینَ ؛ در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است...» در جای دیگر میفرماید: «مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلّهِ العِزّةُ جَمِیعاً؛ هرکس سربلندی و عزت میخواهد، سربلندی و عزت یکسره از آن خداست. » در احادیث متعدد، از ذلت و خواری نکوهش شده و به یک مسلمان مؤمن حق نداده اند که خود را به پستی و فرومایگی و ذلت بیفکند. امام صادق (ع) میفرماید: «إنَّ اللّهَ فَوَّضَ إلَی المؤمِنِ أمرَهُ کُلَّهُ وَ لَم یُفَوِّض اِلَیهِ اَن یکونَ ذَلیلاً ؛ خدا همه ی کارهای مؤمن را به خودش واگذاشته ؛ ولی اینکه ذلیل باشد، به او واگذار نکرده.» یزید میخواست ذلت بیعت با خویش را بر امام حسین (ع) تحمیل کند. وقتی والی مدینه، بیعت با یزید را با امام حسین (ع) مطرح کرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی کرد و ضمن برشمردن زشتیها و آلودگیهای یزید، فرمود: « وَ مِثلِی لا یبایِعُ مِثلَهُ ؛ کسی همچون من، با شخصی چون او(یزید) بیعت نمیکند.» در جای دیگر با رد پیشنهاد تسلیم شدن فرمود: « لا وَ اللهِ لا اُعطیهِم بِیَدی اِعطاءَ الذَلیلِ وَلا اُقِرُّ إقرارَ العَبِید؛ همچون اشخاص ذلیل دست بیعت با شما نخواهم داد و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان میشوم. » آری با در پیچ و خمها و فراز و نشیبهای زندگی، گاهی صحنههایی پیش میآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا، یا حفظ آنچه دارند یا تأمین آرزوها و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هرگونه حقارت و اسارت را میپذیرند؛ اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را میپردازند و تن به ذلت نمیدهند. امام حسین (ع) فرمودند: « مَوتٌ فِی عِزٍّ خَیرٌ من حَیاةٍ فِی ذُلٍّ ؛ مرگ باعزت بهتر از حیات ذلیلانه است. » این نگرش به زندگی، ویژه ی آزادگان است. سرور آزادگان از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ باافتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود: « اَلا وَ اِنَّ الدّعِیَّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنتین، بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّةِ ؛ آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد)، فرزند فرومایه، مرا میان دوراهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که من تن به خواری دهم...». در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را میخواند: اَلمَوتُ اَولی من رکُوبِ العارِ وَالعارُ اَولی مِن دُخُولِ النّارِ مرگ بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش جهنم است. روح آزادگی امام سبب شد حتی در حالی که مجروح بر زمین افتاده بود، نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فررزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند: «یا شِیعَةَ آلِ أبِی سُفیانَ! اِن لَم یَکُن لَکُم دینٌ وَ کُنتُم لا تَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم...؛ ای پیروان خاندان ابی سفیان ! اگر دین ندارید و از روز جزا نمیهراسید، لااقل در زندگی آزادمرد باشید...» مع الأسف سخنان امام حسین (ع) در دلهای آن مردمان از خدا بی خبر اثر نکرد، و آن جغدان ویرانه نشین به جای اینکه از حضرت پرواز بیاموزند و خودشان را از غارهای تاریک طبیعت رهایی بخشند و قلههای آزادی را فتح نمایند، به ستیز برخواستند و خیال کردند که حسین (ع) آمده مزاحم زندگی پست دنیوی آنهاست. ولوله افتاد در جغدان کهها بازآمد تا بگیرد جای ما آری، زندگی آن اجتماع ننگین همانند زندگی آن دسته ای از قورباغههایی هستند که در داستانها آمده است. دسته ای قورباغه در یک گودی محقری در بیابان که آب باران آن را به صورت حوضچه ای درآورده بود، زندگی میکردند، روزگار خوشی داشتند، روزی برای گردش و پیدا کردن غذا به بیابان رفته بودند، شامگاه برگشتند، هوا صاف بود و عکس تودهی کهکشان در آب زلال حوضچه منعکس گشته بود. آن کهکشان که عکس خود را در آب منعکس کرده بود، چه بود؟ و قورباغهها چه فکر میکردند؟! قورباغهها آنها را اشغالگر میپنداشتند، لذا هریک قرباغهها باآن دست و پاهای ناچیزشان خود را به آب زدند، و آب را به نوسان درآوردند، آنگاه سراسر وجود آنها از شادی پیروزی میلرزید. این مسأله داستان خیالی نیست ؛ بلکه در همه ی دورانها و جوامع همواره انسانها درباره ی افراد هم نوع و مشابه خویشتن چنین اندیشیده اند، معاویه، علی بن أبی طالب را شریک؛ بلکه مزاحم زندگانی خود دیده از راه ستیز و پیکار با او وارد شده اند. یزید و یزیدیان نیز گمان میکردند که حسین (ع) مزاحم زندگی آنان است و در صدد جنگ برآمدند و با او جنگیدند و حضرت را شهید کردند؛ ولی نمیدانستند که حسابگران قرون و اعصار با دیدگان نافذ این سیمای الهی را تحت نظاره قرار داده با اینکه این حسابگران مخالف ایدئولوژی حسین (ع) بودند، او را الگو قرار داده و میگویند: « من زندگی امام حسین (ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد بایستی از سرمشق امام حسین (ع) پیروی کند». خویشتن مکشید ای جغدان که من نی مقیمم میروم سوی وطن افرادی بودند که از فرصت پیش آمده بهترین استفاده را بردند و خود را از لجن زار دنیا نجات دا دند و با آموختن پرواز از شاهین دست پرورده ی حضرت حق، خود را به قلههای سعادت ابدی رساندند که ما به ذکر چند مورد بسنده میکنیم. دانش آموختگان مکتب آزادی و عدالت 1. زهیر بن قین یکی از شهدای بزرگ کربلا، زهیر بن قین است. این مرد در اوایل از علاقه مندان به یاری حسین (ع) نبود؛ اما در آن ملاقاتی که بین امام (ع) و زهیر صورت گرفت، زهیر را به طور کلی عوض کرده، پردههای اوهام را کنار زده، در عالم دیگری قرارش داد. نامش کنار نام مقدس عزیزترین بندگان بارگاه حسینی در تاریخ ثبت شد و جاوید ماند. از نوازشهای آن شاه وحید در تنِ خود غیر جان، جانی بدید صد هزاران غیب پیشش شد پدید آنچه چشم محرمان بیند بدید 2. حرّ بن یزید ریاحی مصداق دیگر حریّت و آزادگی، حرّ بن یزید ریاحی بود. آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست چند روزه ی آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایه شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به سوی خیمههای امام حسین (ع) حرکت کرد. آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود آمدم تا عذرخواهم ساعتی از کار خود آمدم با چشم گریان تا ببیند چشم من چشمهای سلسبیل از مهر آن عیار خود وقتی حرّ به امام حسین (ع) پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید، حضرت بر بالین او حضور یافت و او را حرّ وآزاده خطاب کردو فرمود: «أنتَ حُرٌّ کَما سَمَّتکَ اُمُّکَ وَ أنتَ حُرٌّ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة ؛ تو حر و آزادمردی، همان گونه که مادرت تو را حر نامیده است و تو آزادمردی در دنیا و آخرت. » 3- عبدالله بن مسلم عبدالله، پسر مسلم بن عقیل در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا، همان رجزی را میخواند که پدرش مسلم در کوفه هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد، آنرا میخواند و میجنگید: « أقسَمتُ لا اُقتَلُ إلّا حُراً وَ إن رَأیتُ المَوتَ شَیئاً نُکراَ » سوگند خورده ام که کشته نشوم مگر با آزادگی، هرچند که مرگ را چیز ناخوشایندی میبینم. این امر نشان دهنده ی پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است. 4. عبدالله و عبدالرّحمن بن عروة عبدالله و عبد الرّحمن که از طائفه بنی غفار بودند، در رجزی که در روز عاشورا میخواندند، و با این عنوان « یا قوم ذو دوا عن بنی الأحرار... » از آل پیامبر دفاع میکردند. اینها کسانی بودند که از کوره ی تن که محصور مادیات است، رهایی یافتند و دعوت حضرت حق را لبیک گفته و به سوی مقصد نهایی خویش که لقاء الله باشد، رهسپار گشتند و گویی هنگام پروازچنین زمزمه میکردند: ما از بالاییم و بالا میرویم ما از دریاییم و دریا میرویم اختر ما نیست در دور قمر از علی تا ربّ أعلی میرویم امام حسین (ع) که خود سرخیل این پاک باختگان و آزادمردان وادی عشق بود، هنگامی که در سیل خون دست و پا میزد، در واپسین دقایق زندگی خویش چشمها را باز کرد و به سوی آسمان متوجه گردید و برای آخرین بار با پروردگار خویش به مناجات پرداخت و با این جملات مناجات خویش را به پایان رسانید: « صَبراً عَلی قَضائِکَ یا ربِّ لا إلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ المُستَغِیثینَ، مالِی ربُّ سِواکَ وَ لا مَعبودَ غَیرُکَ، صَبراًعَلی حُکمِکَ یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَه؛ در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم، ای خدایی که هیچ معبودی غیر تو نیست، ای فریادرس فریادخواهان، هیچ صاحب اختیار و معبودی جز تو ندارم صبر بر داوری ات ای دادرس بی پناهان!.» عاشقم بر رنجِ خویش و دردِ خویش بهرِ خوشنودیِ شاه فَردِ خویش نتیجهگیری با بررسی و تحقیق در گفتار و رفتار امام حسین (ع) پیرامون آزادی به این نتیجه میرسیم که امام حسین (ع) اگرچه از آزادی تعریف خاصی ارائه نکرده است؛ اما شاخصهایی (مانند نفی سازش با ظلم، نفی ذلت، عزت، کرامت، دعوت به آزادی وآزادگی و...) را برای رسیدن به یک آزادی واقعی (که به عنوان یک ضرورت برگرفته از زندگی آدمی است) را به خوبی بیان کرده است. امام حسین (ع) به صورت عملی از ابتدای حرکت به سوی کربلا و تا هنگام شهادت، نمونه عینی یک انسان آزادی خواه را نشان داد. امام (ع) با این عمل خویش به ما میآموزد که در پی یافتن عزت، کمال و عظمت حقیقی خود باشیم و این کمال را هم در متعالی ترین گونه اش بخواهیم، نه اینکه به خواستهها و عظمت حیوانی فخر کنیم.